نقل قول نوشته اصلی توسط هیزل گریس نمایش پست ها
باعرض سلام من دختر ۱۸ ساله ای هستم ک درخانواده ۹ نفره زندگی میکنه من امسال پشت میمونم و بزور از دوستام چن تا کتاب پیدا کردم و بقیه میگن باید پول بدی بدیم اونم بزور ۵۰ درصد قیمت اصلی میدن ولی اینو گفتم ک خراب نشم پس فردا جوابا بیاد کتاباشونو میدن ولی من پول ندارم برم درسته خونمون چهار طبقس و هر کی ببینه فک میکنه مشکل مالی نداریم ولی داریم خواهر بزرگ من ۳۵ سالشه و ازدواج نکرده یه خواهرم ۳۳ سالشه ازدواج نکرده یکیم ۲۴ سالشه و خیلی با ماها فرق داره هرکاری داره زود جور میکنه و نمیدونیم چطور پول لازمش میشه جور میشه لباس لازمش میشه جور میشه اونم چقدررر کفش های گرون هر کسی دوسش داره بهش کمک میکنه عاشقش میشه و نمیدونیم چرا ن مامانم میپرسه ن بابام اون امسال هفتمین سالشه ک میخواد کنکور بده و میره کتابخونه ای ک ماهانه ۵۵۰ تومن هزینشه و رابگان میره چن میلیونی هرسال بهش کتاب میدن ولی یدونشو به منم نمیدا مگه اینکه به درد نخور باشه خلاصه من الان کتاب نیاز دارم مول نیاز دارم کتابخونه نیاز دارم میز نیاز دارم من روزانه میانگین ۸ ساعت درس میخونم و امسال سال اولمه ک پشت میمونم ولی جا ندارم دوس ندارم برم کتابخونه و خواهرم بچشو میزاره پیشم و کسی به جز من بهش نمیرسه من امروز داشتم درس میخوندم و خواهر زادم اومد و آب بود تودهنش ریخت رو کتاب دوستم ۵۰۰ صفحه از کنارش تقریبا ۳۰۰ صفحه خیس شد منم هی خواستم بزنم ولی برگشتم آخرش با اون کتاب ۵۰۰ صفحه ای کوبیدم تو سرش سیلی زدم بعد اومدم اتاق با سشوار خشکش کنم مامانم سیلی زد بهش اونقدرررر گریه کردا از عذاب وجدان دارم میمیرم و این تا عمر دارم یادم نمیره ک چقدرررر آشغالم دو ثانیه طول نکشید کتاب خشک شد ولی من بودم و یه دنیا عذاب هر کاری کردم حرف نزد و اون سه سالشه فک کردم زبونش گرفته هرکاررری کردم حرف نزد آخرش بعد ده دقیقه حرف زد ولی مطمئنم زبونش گرفته بود خاک تو سرش بیشورم همه منو اذیت کردن و من عقده ای شدم اگه نبودم اونکارو باهاش نمیکردم هرکاری کردم بخشید منو ولی اون براش عقده میشه فک کنم بیشتر از مامانش منو دوس داره ومن نباید اونکارو میکردم خلاصه من الان میخوام پشت بمونم من چطور میتونم همه از خواهر زادم مراقبت کنم بهش برسم هم درس بخونم برنامه روزانه ساعت مطالعه من ۱۲ ساعت هست و وقتایی ک بیرون نمیرم کامل انجامش میدم خواهر من تازه کارمند شده ولی قبل اینکه نبود هم بهش همش خونه ی ما بود چون فیلمای ترکیه ای نمیزاشت حتی یه ثانیه به بچش برسه خلاصه الان دو تا مشکل دارم نیاز مالی و هرجایی میری میگه باید پدرت از کار افتاده باشه خب نیس خداروووشکر ولی من چیکار کنم چرا منم مثل آبچیم شانس ندارم کسی کمکم کنه بخدا مثل اون نمیخوام
ولی میز میخوام کتابخونه میخوام کتاب میخوام لباس نمیخوام همون قدیمیا بستمه همون لباسای سال ۹۵ هم برام کافیه من ۹ ماهه کفش پاره میپوشیدم دیروز بعد ماها تونستم کفش بخرم حتی به خواهرمم بگی باورش نمیشه ۹ ماهه کفش پاره میپوشم و دوم خواهر زادم اون خیلی باهوشه من چطور استعدادشو شکوفا کنم به شدددت باهوشه ولی کسی نیس برسه منم بخدا تو کل ۱۲ ساعت پیشمه چون بشدت وابستمه من نمیخوام برم کتابخونه
سلام دوست گرامی
متاسفانه این فقط مشکل شما و خونواده شما نیست. خیلی ها تو شرایط فعلی مشکلی مالی دارند. اما شما نباید اجازه بدین مشکل مالی به عزت نفس خودتون و خونواده تون لطمه بزنه.
شما دختر کوچک و در عین حال بزرگی هستید، حالا خیلی چیزا رو لمس میکنید و میفهمید.برای همین باید شرایط رو درک کنید و به جای تمرکز رو سخت بودنش، به موفقت خودتون فکر کنید، به درستون به کنکورتون.

من به خوبی متوجه اهمیت دادن شما به اون بچه هستم و قابل ستایشه، اما باید بدونید بقیه هم نسبت به اون بچه مسئولیت دارند. الان چون شما به بهترین نحو ممکن به ایشون رسیدگی میکنید، بقیه دیگه بهش بی توجه شدند.
اجازه بدین بقیه هم مسئولیت خودشون رو متوجه شوند.
نه بی رحم باشید، نه حساسید زیاد.