فکر کنم الان هوایِ روسیه خیلی سرد شده باشد، برای همین هم هست که در طول تاریخ روسها توی پاییز یاد ما میافتند. مملکت خودشان سرد میشود میآیند این طرفی؛ از آن نوامبر ۱۹۰۷ بگیر که وزیر امورخارجه روسیه متن قرارداد انگلیس و روسیه برای تقسیم ایران را آورد گذاشت توی کاسه ما که تازه دو ماه پیشش، در سن پطرزبورگ تنظیم و امضا شده بود و ایران را به سه قسمت باقلوا تقسیم میکرد، تا ۱۷ نوامبر ۱۹۴۵ یا همان ۲۶ آبانی که نیروهای شوروی مانع انجام وظایف نیروهای ایران در آذربایجان شدند و حاضر نبودند خاک ما را به خودمان واگذار کنند و اگر قوام نبود همان جا هم میماندند….
حالا این وسط در تاریخی خیلی دورتر، چیزی حدود ۱۶۱ سال پیش نامهای از سفارت روسیه در زرگنده رسید به دست محمدتقی خان امیر نظام، شاه تازه آمدهای که خودش پسربچهای ۱۷ ساله بود و وزیرش کاردانی با تجربه. گرچه وزارتش به زحمت به چهار سال کشید، اما خیلی کارها کرد، مثلا در جواب همین نامهای که روسها در آبان آن سال فرستادند، پولتیکی زد حیرتآور که آن شاه جوان اگر یک عمر فکر میکرد به عقلش نمیرسید. روسها شاخ در آوردند، گرچه عقب نماندند، از بس که ماه آبان هوای تهران کیفآور است و هوای روسیه سرد و یخزده.
۱- اولین نامه وزیر مختار روسیه به امیرکبیر که در آبان ماه ۱۲۲۸ نوشت و رسیدگی به کار تبعه نصفه و نیمهاش را خواست که گیر دعوایی حقوقی بود: «دوستدار باید از برای دفعه سِیّم، به خاطر آن جناب بیاورد که امرِ عالی جاه کینیاز داوود ملیکوف نمیتواند زیاده از این در حالتِ تعطیلی که از ایام وفات مرحوم محمد شاه واقع شده بماند.
عهدنامه مبارکه، به دوستدار حق میدهد، مطالبه نماید که در باب هرگونه مقدمه نزاع، فیمابین یک نفر رعیت ایران با یک نفر رعیت روس در دیوانخانه غوررسی ]بررسی[ و محاکمه شود. اولیای دولت علیه ایران خود سبقت کرده وزیر مختار اعلی همایونی را تکلیف نموده بودند که موافق فصل عهدنامه عمل نماید. و دوستدارِ آنجناب، تکرار ]می[ نماید که به هیچ وجه از قواعد مندرجه در مراسله دوستدار، که به تاریخ هفتم شهریور مطابق دهم شهر شعبان نوشته است، انحراف و تخلف نخواهند ورزید. زیرا که قواعد را اولیای دولتِ فخیمه روسیه تصدیق فرمودهاند. به طوری که مِن بعد، در مراسله ]نامهای[ که به تاریخ شهر شوال نوشته بود، دوستدار به آن جناب اعلام داشته است، لهذا هر مانعی که آن جناب به این طریقه که فقط درست و امکان پذیر میباشد، خواهد نمود، از جانب اولیای دولت علیه ایران کسرِ احترام به فصول عهد نامه خواهد بود.»
۲- داستان تبعه روسیه و مال و منالش که وزیر مختار برایش دندان تیز میکرد: شاید بپرسید حالا این منوچهرخان معتمدالدوله که سر ارث و میراثش پای سلاطین ایران و روسیه وسط میآید، کی بود. من جواب میدهم، مسیحیزادهای گرجی تبار بود و به قول کتابهای تاریخی در دوره فتحعلی شاه، وسط جنگ و درگیری ایران با روسیه، آن هم سر همین گرجستانی که بالاخره فتحعلی شاه بر بادش داد، اسیر شده و به ایران آمده، بعد هم به راه و روش عجیب آن زمان مقطوعالنسل شده بود، دست آخر هم وقتی مجروح روح و تن، فرستادنش خواجه حرم پادشاهی بشود، به خواجه ترسناکی برای زنان حرم و معتمدی خوب برای فتحعلی شاه تبدیل شد، در همان جوانی خواجه باشی شد و بعد هم وقتی عبدالوهاب نشاط اصفهانی در ۱۲۴۴ قمری مرد، لقب معتمدالدوله گرفت و با آمدن محمد شاه و نشاندادن قابلیتهایش حاکم اصفهان هم شد و البته حاکم خطرناک و قدری هم از کار در آمد و پولی هم پارو کرد و بالاخره وقتی در ۱۲۶۳ مرد، آن هم تقریبا همزمان با مردن خود محمدشاه کسی خبر نداشت برای خودش فرقه و دارو دسته در اصفهان راه انداخته است. حالا چون معتمدالدوله از برکت سر پدر بزرگ ِ همین شاه جدید زن و فرزندی نداشت، برادرزادهاش گرگین خان گرجی تنها وارثش بود؛ همان جانشینی که حاضر شده بود با دولت همکاری کند و خرابکارهای تحت حمایت عمو را دست بسته بفرستد و خلاصه از خیر مقدار زیادی از ثروت عمو جان بگذرد تا حاکم اصفهان بشود.
۳- باقی غرغرهای روسها به امیرکبیر: «در این اوقات قریب سه سال میباشد که عالی جاه کینیاز داوود ملیکوف، منتظر است که امر او بر وفق حق و عدالت صورت اتمام پذیرد. حرکات یک نفر رعیت روس و تکالیف او که نسبت به قانون و قواعد وطن خود باید مجری دارد، نمیتواند منحصر باشد به هوای نفس طرف دیگر. سکوتی که آنجناب، در باب مراسله آخری دوستدار نگاه میدارند، خلل ناگوار میرساند، به ادبی که دو دولت که به روابط دوستی و حسن همجواریت متحدانه باید در حق همدیگر ملحوظ بدارد. چنانچه آن جناب صلاح نمیداند که بدون تامل مجددا اقدام شود، به امرِ مخلفات ]اختلاف[ فی ما بین عالی جاه کینیاز داوود ملیکوف و عالی جناب میرزا گرگین خان در دیوانخانه، از آنجا که معوق مانده بود، بعد از هشت مجلس، دوستدار لابد ]مجبور[ خواهد بود این نقض عهدنامه ترکمانچای را به اطلاع دولت بهیه روس برساند و خواهشمند نمود که اعتبار خود را مصروف بدارند که رفع آن نمایند. زیاده مزاحمت نشود».
۴- حالا طرف دیگر دعوا کی بود؟ میرزا داوود نامی هم بود مثل منوچهرخان اصلا تفلیسی بود و تازه مسلمان که معتمد منوچهرخان بود و پول و مالش را نگه میداشت. وسط هیری ویری مردن این یکی و آن یکی پولها را در جیب گذاشت و وقتی گرگین خان خواست ارثش را از گلویش در آورد، میرزا داوود هم نامردی نکرد و پای سفارت روسیه را وسط کشید و یکدفعه اسمش شد کینیاز داوود ملیکوف، تبعه روسیه، حالا انگار نه انگار ۳۰ سال ایران زندگی کرده و زن و بچهاش به لهجه اصفهانی حرف میزنند.
۵- بعد هم فرستادن نامه از امیرکبیر به وزیر مختار روسیه و دادن جواب دندانشکن: «مراسله آنجناب در دهم شهر شعبان المعظم سنه به دوستدار سمت ترقیم یافته بود و… از دوستدار خواهش نموده بودند که مجددا قرار اقدام بفرمایند و نیز مرقوم شده بود که اگرچه از یک طرف سفارت دولت بهیه روسیه بر خود قرار داده است، از جاده انصاف و عدالت تجاوز نکنند.
… لهذا دوستدار به تحریر جواب میپردازد که… در نکات و استعارات و مسطوراتِ مراسله آن جناب استحضار حاصل کرده مراتب را حضور نور اعلی حضرت قدر قدرت ]ناصرالدین شاه[ … ولی نعمت خود داشته، فرمودند در باب مرافعه عالی جاهان، میرزا گرگین خان و میرزا داوود، ما هر دو را به یک منزلت و یک حالت میشماریم. علاوه بر آن آنچه معتمدالدوله از نقد و جنس منقول و غیر منقول دارد، موافق قانونِ شرع وعرف و چندین دلیل واضحه ثابته که مثل آفتاب روشن است، مال خزانه دولت ایران است و بدون کم و کیف و مرافعه میرزا داوود باید از عهده بر آید.
اگر جناب وزیر مختار بعد از سی و اندی سال توقف ]میرزا داوود[ در ایران بدون بلیت رعیتی ]اجازه اقامت[ آن دولت بهیه و بدون تصاحب و اظهار هیچ یک از سفرا سابق… مجبور است او را حمایت نماید، ما هم ناگزیریم که بیواسطه مراتب را من بدو الی ختم، به پادشاه عادل باذل بزرگوار دولت همجوار… که همیشه تقویت و چشم رعایت و حمایت به این دولت دارند و خزانه این مملکت را با خزانه خود فرق نمیگذارند، اظهار داریم. و در این باب… منتظر شویم به همم ]همت[ عالیه ملوکانه و رای منصف آن حضرت…»
۶- پولتیک بازی امیرکبیر برای گرفتن حداقل نصف سهمالارث: اینجور که معلوم است، نامههای اول وزیر مختار روسیه بدون لقب و اظهار آشنایی و احترام بود. پولهای معتمدالدوله که حساب و کتاب باغها و اموالش دست میرزا داوود بود، چشم همه را کور کرده بود. به امیرکبیر نوشتند که خیلی خب شاه جدید آمد و تو هم وزیری سهم ما را بده که هم معتمدالدوله قبلا تبعه روسیه بوده هم پیشکارش میرزا داوود تبعه ماست و اصلا باید برگردد به کشورش و پولهایش را هم ببرد. بعد هم تهدید کردند که عهدنامه ترکمنچای اجرا میکنیم، همه گرجیها را پس میبریم، ال و بل میکنیم. این وسط امیرکبیر که هم به احوال معتمدالدوله و ثروتش آگاه بود، هم نمیخواست چیزی به دست روسیه بیفتد، پولتیک بازیاش گل کرد و گفت اگر یارو بعد از ۳۰ سال حالا روس شده، ما هم میدانیم چی کار کنیم. بعد هم برداشت نامه نوشت به حاکم قفقاز که بزرگترین نماینده و دوست روسها در منطقه بود. همین هم شد که روسها ترسیدند از خراب شدنِ وجهه خارجیشان و شروعکردند به رعایت احترام و استفاده از سلام و صلوات برای به دست آوردن مال ومنال یارو.
۷- حالا هم، قسمتی از نامه امیرکبیر به والی قفقاز جانشین دولت بهیه روس: «… چون به حمدالله تعالی امروز روابط دوستی و مخادمت و ضوابط سلم و صفوت فیمابین این دو دولت به اعلی درجه کمال، ]رسیده[ … لیکن در بعضی اوقات پاره امور خارج از قواعد حقوق ملل و دول بعضی از کارگزاران صادر و ناشی میگردد که در نظر اهل بصیرت مورث ]باعث[ حیرت است. از جمله مقدمه میرزا داوود است که مدت ۳۰ سال بَل متجاوز، در جمله منتسبان معتمدالدوله منوچهرخان نشو و نما و از فضاله نواله احسان او برگ و نوا یافته، در اصفهان صاحب اولاد و عیال گشته و در هیچ وقت و زمان هیچ یک از سفرا دولت روسیه او را در زمره تبعیت آن دولت بهیه در هیچ عهد نشمردهاند. بعد از اقتضای این همه مدتهای متمادی و حالا که باید از عهده حساب و ادای وجوه و امانت معتمدی که کلا نزد اوست و به دلایل واضحه ثابته مال خزانه این دولت است، برآید با شگردی… خود را در سلک اتباع آن دولت بهیه محسوب میدارد.»
۸- باز هم نامه اونها به ما که بیاین با زبون خوش کار رو تموم کنین: «جناب جلالت و نبالت نصابه، کفایت و کفالت اکتسابا، محبان نوازا، دوستان استظهارا، مشفقا مکرما معظما: سه ماه متجاوز است که مرافعه عالی جاه، کینیاز داوود ملیکوف، رعیت دولت بهیه روس با عالی جاه میرزا گرگین خان، رعیت دولت علیه ایران مجددا به دیوانخانه مبارک رجوع شد و از آن وقت اصرار خود را در این باب تکرار نمودیم. ولیکن تا به حال اولیای دولت علیه ایران به این خیال نیفتادهاند که مطالبه دوستداران را به عمل آورند. از آن جایی موعدی که کارگزار دولت بهیه روس از برای توقف عالی جاه کینیاز ملیکوف در ملک ایران معین فرمودهاند، قریبالانقضاست، از آنجناب متوقع است که این امر را صورت و انجام و امام بفرمایند. والا دوستدار لابد ]مجبور[ است که احکام اولیای دولت بهیه روسیه را مجری داشته، عالی جاه مشارالیه را ماذون دارد که روانه شود و دوستدار تکرار مینماید که پس از آن فقط به عهده اولیای دولت ایران خواهد بود نتایجی که پس از رفتن او میتواند حاصل آید. زیاده زحمت افزا نگشت.»