loading...

بهترین مشاور

داستان عاشقانه های اتوبوسی داستان عاشق شدن من داستان عشق در یک نگاه سلام بچه ها جونیییی امروز با نسیم تو اتوبوس نشسته بودم که یه اتفاق باحال افتاد دوس داشتم براتون تعریف کنم، البته یکم تغییراتش داد

tina بازدید : 50 جمعه 09 آذر 1397 نظرات (0)
داستان عاشقانه های اتوبوسی
داستان عاشق شدن من
داستان عشق در یک نگاه

سلام بچه ها جونیییی امروز با نسیم تو اتوبوس نشسته بودم که یه اتفاق باحال افتاد دوس داشتم براتون تعریف کنم، البته یکم تغییراتش دادم که بامزه تر شه، ایشالا که دوس داشته باشین.
تو اتوبوس بی آر تی سوار شدیم بریم مرکز لیزر برای موهای زائد، امروز نوبت نسیم بود. من کلا امروز گیج بودم ظاهرا...
برا خودمون نشسته بودیم که رو صندلی تو قسمت خانوما که یه پسره با کت و شلوار که معلوم بود کارمند بانک با یه دختری که اونم لباس فرم تنش بود اومد نشس جلوی ما.
داشتم به پسره نگا میکردم و توی افکار خودم بودم و توی بغل پسره که داره منو میبوسه و به اسم بچمون فک میکردم خخخخ
که یهو نسیم زد تو سرم و کل افکارمو ریخت کف اتوبوس خخخ
یهو گف چته تو چرا حرف میزنم خیره شدی به اون پسره مگه میشناسیش؟
گفتم نه ولی نسیم خیلی رفتم کف این پسره، دقیقا همون کسیه که من دوس دارم.
حالا همیشه من نسیمو راهنمایی میکردم حالا اون شده بود مامان و داشت نصیحتم میکرد آخه این چیه اصلا تو از کجا میدونی آدم خوبی هست، شاید لاشی باشه، بعدم اصلا این که دوس دختر داره.
منم گفتم نه احتمالا همکارشه آخه اصلا بهش نمیاد لاشی باشه و از اون بزن درو ها
حالا هی نسیم میگفت یه ریززززز، که بهش گفتم خره من فکرامو کردم هر جا پیاده شد باید پیاده شیم بهش آمار بدیم تا شماره بهمون بده.
نسیمم یه خنده ای کرد و گفت آخه پسری که تو خیابون شماره بده که لاشیه
دیگه داشتم قاطی میکردم آخه چطوری باید باهاش آشنا میشدم، نمیتونستم هم که خودم بهش شماره بدم، نه اهل این حرفام نه غرورم اجازه میده.
هرچیم نسیم گف باابا بذا بریم ول کن یادت میره، آخه این همه آدم درس درمون بهت پیشنهاد میدن قبول نمیکنی حالا گیر دادی به این پیزوری...
منم مث این دختر خیره ها پامو کرده بودم توی یه گف که نه من اینو میخوامش حتما.
به نسیم میگفتم آخه تو رو خدا نگاش کن، خودم که نگاش میکردم از شدت ذوق آب دهنمو قورت میدادم، داشتم به نسیم میگفتم خوش بحال اون اون دختره که پیشش نشسته پیش عشق من نشسته خوش بحال بانکی که توش کار میکنه، خوش به حال همه دوستای، چرا آخه من نتونم داشته باشمش هان.
کت و شلوار سرمه ای و پیرهنش مجذوب کننده بود وااااای که مطمئنم از اون عطرهای خفن هم زده که دخترکش و حتما بخاطر اینم هست اون دختره عوضی داره مخ عشق منو میزنه. واقعا عاشقش شده بودم، هر کاری میخواست براش میکردم عشششقمه...
نسیم گف ببین همه حواسش به اون نکبته ولی به نظر من اینقدر جذبه داشت که حتی ما رو نگاه هم نمیکرد. اینقد داشتم هذیون میگفتم و عاشق شده بودم که داشتم براش شعر میگفتم: اینقدر دوستت دارم که میخوام موهایت را بخورم اگر خوردنی بود، سرت را تکان ندادی اما نگاهت بند بند وجودم را از هم گسیخت، مست بودم دیوانه شدم سوختم تا که به عشق تو اسیر و سرگشته شدم.
وااای که نسیم داشت جر میخورد از دستم کفرش بالا اومده بود و فقط داشت فوشم میداد.
داشتم پیش خودم فک میکردم هر کاری، هرکاری بگه براش میکنم اصلا خونه داری میکنم بچه داری میکنم وای چقدر زندگی شیرینه، با بچه منو اون، ظهر ها از سر کار برمیگرده غذا براش درست میکنم، همون غذایی رو درس میکنم که صبح ازش پرسیدم. میخوام فقط عاشق منو دسپخت من بشه، حتی یاد غذاهای مامانشم نیفته.
اگه امروز نمیتونستم شمارشو بدست بیارم بخدا هر روز همین موقع میومدم تو این اتوبوس. اصلا دوس نداشتم به انتها خط برسیم آخه همش تو فکرم این بود نکنه پیاده بشه محل سگ هم بهم نذاره، که مطمئنا با اون جذبه ای که عشقم دیدم دقیقا همین طور هم خواهد بود.
تو همین گیر و دار بودیم که یهو پسره بلند شد و نسیم یهو بلند گفت الی پسره بلند شد...
یهو توجه پسره بهمون جلب شد و نگاهمون کرد، البته همه نگامون کردن و ضایع شدیم...
ولی من فقط اونو میدیدم و بعد از اون صحنه همه رو تازه دیدم...
دختره پیاده شد و پسره یه نگاهی به من انداخت و یه لبخند زد، آنچنان لبخندی که کل خیالات منو با خودش به گور برد. دندوناش واقعا افتضاح بودن تقریبا هیچی دندون نداشت، میدونم چرا یهو صورتش و چروکای صورتش به چشم خورد. در کسری از ثانبه فراموشش کردم، عشق هنو طلوع نکرده بود غروب کرد جان به جان آفرین تسلیم نمود خخخ
داستانم یکم شوخی بود، ولی واقعا یکیو دیدم و داشتم به نسیم میگفتم اگه اینطوری بشه چیکار کنیم و کلی با هم خندیدم و این داشتان اومد تو ذهنم خخخ

داستان قبل از ازدواج دوستم با پسر عموش رو در پست بعد بخونید.
 

موضوعات مشابه

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3144
  • کل نظرات : 25
  • افراد آنلاین : 15
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 169
  • آی پی دیروز : 60
  • بازدید امروز : 213
  • باردید دیروز : 122
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 963
  • بازدید ماه : 963
  • بازدید سال : 39,763
  • بازدید کلی : 236,280